حرف اغیار دغا در حق یاران مشنو


آشنایان بگذار و پی بیگانه مرو

ای که در مزرع روی تو دهد حاصل مهر


بینوایم بنوازم که رسد وقت درو

بامیدی که بابروت مشابه گردد


ز ریاضت شده چون موی میانت مه نو

پیش آنروی گل و سنبل و زلفی که ترا است


خرمن مه بجوی خوشه پروین بدو جو

جز به آن مطلع انوار که دید و که شنید


که بود مهر درخشنده قرین با مه نو

ترسم این دلق ملمع که تو داری اسرار


می فروشش بیکی جرعه نگیرد بگرو